اشعار محسن مهرپرور
اشعار محسن مهرپرور ،شعر محسن مهرپرور،شعر های محسن مهرپرور،شعر محسن مهرپرور،شعر های محسن مهرپرور , جدیدترین اشعار محسن مهرپرور , عاشقانه ترین اشعار محسن مهرپرور , اشعار زیبای محسن مهرپرور , اشعار عاشقانه محسن مهرپرور
در این مطلب از سایت جسارت بهترین اشعار محسن مهرپرور را در بخش اس ام اس شعر برای شما تهیه کرده ایم .امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
کی به دنیا می رسد ، آن کس که دنیایش تویی
درد دارد ، زایشِ شعری که بابایش تویی
مردی ام این روزها آبستن چشمان توست
یک غزل در راه دارم . کو سراپایش تویی
می زند در سینه ی تنگم جنینِ نابکار
هی لگد پشتِ لگد،خواهش،تمنایش تویی
لب و یارِ بوسه دارد از لبت ، ای نازنین
روز و شب ، درد و دوا ، امروز و فردایش تویی
شکل تو خواهد شد این لولی وش شیطان صفت
چون دلیل زایش هر بیت زیبایش تویی
نازنیم ، با تو شبها می شود خورشد دید
شمس تبریزی و مولانای غزل هایش تویی
من منم ، اما خدا می داند امشب من توام
سر به بیداری زده آن کس که رویایش تویی
اشعار محسن مهرپرور
معشوقه ی سودائیم امشب یکی مانند توست
چشمش شبیه چشم تو ، لبخند او لبخند توست
در قطب احساسی یخی با او هم آغوشم،فقط
آغوش او یادآور گرمایِ خوش آیندِ توست
امشب تو را می بینم و او را نوازش میکنم
دستم اسیر دست او اما دلم در بند توست
تصویر عشقم خفته درآغوشِ قابی آهنی
در قلب دیواری که او مانند من پابند توست
معشوقه ی سودائیم امشب تویی چون دیگران
آن یار سابق نیستی،اینجا یکی مانند توست
شعر محسن مهرپرور
در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید
دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود
او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید
عاشقش بودم و او هم به نظر عاشق بود
ظاهرا عشق و شاید هوسی زشت و پلید
دلم از لطف نگاهش پُرِ زیبایی شد
گل نیلوفر من صورتی و زرد و سفید
گل نیلوفر من رقص کنان بر امواج
او فقط حالِ دلِ زار مرا می فهمید
بین ما فاصله ای بود به نام مرداب
عقل میگفت : از این فاصله باید ترسید
عشق میگفت : به دریا بزنم قلبم را
عشق پیروز شد و عقلِ مرا ، دل دزدید
دل به دریا زدم و راهی مرداب شدم
آن قدمزار پر از وحشت و لرز و تردید
آن قدم زار پر از دلهره و دلتنگی
آن قدمزار پر از شهوت و شوق و امید
عازم عشق شدم ، فاصله را پیمودم
تا رسیدم،دیگری ، آن گل زیبا را چید
در خودم غرق شدم ،دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آن را نشنید
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید
سالیانی ست که از مردن من میگذرد
من مدفون شده در قعر سکوتی جاوید
شعر محسن مهرپرور
من را شبیه برکه کن، خود را شبیه ماه کن
این شاعر گمراه را، با نور خود همراه کن
چشمان من مؤمن شود در مأمن چشمان تو
با یک نگاه مختصر، کوه غمم را کاه کن
از درد تنهایی دلم، دیگر امانش رفته است
من را به خود وابسته کن، از چاله ای در چاه کن
در خامُشیِ دهکده، هر کدخدایی شد خدا
ویران کن این بت خانه را، خود را خلیل الله کن
محسن در این بیغوله ها، دنبالِ یاری آشناست
من را شبیه برکه کن، خود را شبیه ماه کن
اشعار عاشقانه محسن مهرپرور
اینجا کسی در انتظارِ “هیچ کس ” نیست
چشم انتظارت مانده ام یک عمر _ بس نیست ؟
این بی ملاقاتی ترین زندانیت را
امیدِ آزادی از این کهنه قفس نیست ؟
آتش بزن دلتنگی ام را ، جوخه ی مرگ !
قلب مرا لطف شما در تیررس نیست ؟
اعدامیم _ در این سفر، تاخیر تا کی ؟
آیا زمان کوچ کردن از عبث نیست ؟
همزیستی ها کرده ام یک عمر با ” من “
در این بیابان جز من و من. خار و خس نیست
ای کاروان بادهای بی سرانجام …
یک عمر چرخیدیم و چرخیدیم …. بس نیست ؟
اشعار زیبای محسن مهرپرور
هی نگو حوصله کن. فرصت من محدود است
ای اجل دست بجنبان و نگو که زود است
این همه مهلت بیهوده به کافر دادن
این همه پند و نصیحت شدنم بیهودست
نه امیدی به مسلمان شدن من باقیست
نه امیدی به نویدی که خدا فرمودست
اختیاری که به من داده ز من سلب شده
از همان روز ازل قسمت من این بودست
من به راه کج و بی راهه گرفتار شدم
چه کنم راه رسیدن به خدا مسدود است
توبه از گرگی شنیدیم که چوپان شده است
گوسفندان به خدا توبه ی او مردود است
من به دینی که تو داری به خدا مشکوکم
تو که دستت به جدا کردنمان آلودست
گردن از چوبه ی اعدام تو را میخواهد
ای اجل دست بجنبان و نگو که زود است
جدیدترین اشعار محسن مهرپرور
قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم
وقتی به جرم بی کسی در کنج زندانم
حرفی ندارم از خودم پنهان کنم اینجا
حرف دلم را میزنم،با اینکه میدانم
من عاشق تنهائیم، چون مثل من هستم
وقتی که پیش دیگرانم مثل آنانم
یک شعر تازه مینویسم توی سلولم
بعدا خودم با شوق آنرا زود میخوانم
من مثل من هستم،همیشه ساکت و کم رو
من با خودم راحت ترم،وقتی پریشانم
وقتی که از خود بیخودم،دلشوره میگیرم
تا لحظه ی برگشتنم بی تاب میمانم
من عاشقم،عاشق نباشم زندگی سخت است
من عاشق پرسه زدن توی خیابانم
“دیوانه” اصلا واژه ی خوب و قشنگی نیست
گاهی خودم را از خودم با سنگ میرانم!
وقتی که بیصبر و قرارم و خسته و منگم
وقتی که با سیگار کنت ام زیر بارانم
من عاشق “آزادی”ام،این واژه ی مجهول
شاید فقط من معنی آنرا نمیدانم
در ظاهر آزادم،ولی در باطنم گیرم
درگیر این “من” بودنم،درگیر “انسان”ام
عاشقانه ترین اشعار محسن مهرپرور
در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید
دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود
او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید
عاشقش بودم و او هم به نظر عاشق بود
ظاهرا عشق ! … و شاید هوسی زشت و پلید
دلم از لطف نگاهش پُرِ زیبایی شد
گل نیلوفر من صورتی و زرد و سفید
گل نیلوفر من رقص کنان بر امواج
او فقط حالِ دلِ زار مرا می فهمید
بین ما فاصله ای بود به نام “مرداب “
عقل میگفت : “از این فاصله باید ترسید”
عشق میگفت : “به دریا بزنم قلبم را “
عشق پیروز شد و عقلِ مرا ، دل دزدید
دل به دریا زدم و راهی مرداب شدم
آن قدمزار پر از وحشت و لرز و تردید
آن قدم زار پر از دلهره و دلتنگی
آن قدمزار پر از شهوت و شوق و امید
عازم عشق شدم ، فاصله را پیمودم
تا رسیدم … دیگری ، آن گل زیبا را چید
در خودم غرق شدم … دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید …
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید …
سالیانی ست که از مردن من میگذرد
من مدفون شده در قعر سکوتی جاوید
شعر های محسن مهرپرور
من نمک گیرِ لبانِ شور و شیرینِ تو ام
شاعرِ شوریده یِ موهایِ پرچینِ تو ام
قصه گویِ خوابِ شب هایِ سیاهِ چشمِ تو
عاشقِ گلگونه هایِ سرخ و رنگینِ تو ام
بودنم در بودنت معنای بودن را گرفت
در نبودت ابری ازغمهای نمگینِ تو ام
من لبالب از لبانت بوسه ها برچیده ام
مست ازآن پیمانه های خنده آگین تو ام
تو مسیحایی و با هر دم مرا زنده کنی
تو اهورایی و من آتشگه دین تو ام
این و آن نیستم فقط آنم که با تو زیسته ام
آری آنگونه که دیدی، پیر آیین تو ام
تو دعایِ مستجابی ، در نیازِ چشمِ من
من پیاپی در پیِ پیکی از آمین تو ام
دل به دریا چه زنم ، در تنگ آغوشت خوشم
عید نوروزی و من ماهیِ هفسین تو ام
شعر های محسن مهرپرور
من به زودی به نبودن هایت عادت میکنم
از غم ات میمیرم و یک خواب راحت میکنم
پر فریادم اگر بغض سکوتم بشکند
حرمت عشق گذشته را رعایت میکنم
به کسی که پیش اویی . آه حتی گاه من
به خودم که با تو بودم هم حسادت میکنم
از تماشای تو در یک قاب کوچک خسته ام
خسته ام آری .ولی دارم نگاهت میکنم
رفته رفته عشق من نسبت به تو کم میشود
تا که روزی کاملا احساس نفرت میکنم
من به زودی . . .
من به زودی به خودم به خاطراتم به دلم
مثل تو حتی به احساسم خیانت میکنم
اشعار محسن مهرپرور
در عمق حوض خانه ها ماهی قرمز نیست
رقصیدن مهتاب هم در آب جایز نیست
تا فالمان را قهوه های تلخ میگیرند
دیگر نشانی از شراب شعر حافظ نیست
برچیدن سیب از درخت باغ ممنوع است
حوا و آدم جایشان در باغ هرگز نیست
غمخانه ی ما جای آواز قناری هاست
غیر از قفس جایی برای این عرایض نیست
احکام شرعی را مروری کردم و دیدم
عاشق شدن در دین ما جزء فرائض نیست
اینجا گناه است عاشقی چیزی نگو از ( عشق )
اصلا تصور کن که چیزی در پرانتز نیست
شعر های محسن مهرپرور
خواهشا امشب چراغ ماه را خاموش کن
آسمان از خوشه ی چشمت پر از پروین شده
دل هوای دلبری دارد برایم ناز کن
لب بجنبان قند خون شعر من پایین شده
درد من از قافیه های کم و تکراری است
روح من در قالب تنگ غزل تدفین شده
روسری را باز کن تا درد من هم کم شود
مثنوی موی تو با شعر من در هم شود
به سپیدی های اندامت ندیده شاملو
وزن من را بشکن و شعر سپیدت را بگو
شاعر سبک سپیدی شعر یعنی رقص تو
پر کن امشب دفتر قلب مرا با شعر نو
تا بیاموزی تغزل را به شعرم در عمل
تا بیامیزم سپید و مثنوی را با غزل
اشعار محسن مهرپرور
بیشتر بخوانید :