شعر در مورد آزادگان
شعر در مورد آزادگان ,شعر درباره آزادگان,شعری در مورد آزادگان,شعر در مورد ورود آزادگان,شعر درباره ورود آزادگان,شعر درباره بازگشت آزادگان,شعر درباره ی آزادگان,شعر آزادگان,شعر آزادگان جنگ,شعر برای آزادگان,شعر درباره آزادگان,شعر در مورد آزادگان,شعر در وصف آزادگان,شعر رهبر آزادگان,شعر بازگشت آزادگان,شعر ورود آزادگان,متن شعر آزادگان,شعری برای آزادگان,شعری در مورد آزادگان,شعر درباره ورود آزادگان,شعر درباره بازگشت آزادگان,شعر درباره ی آزادگان,شعر در مورد ورود آزادگان,شعری در وصف آزادگان,دانلود شعر رهبر آزادگان,متن شعر رهبر آزادگان,شعر ای رهبر آزادگان,متن شعر ای رهبر آزادگان,دانلود شعر ای رهبر آزادگان,اشعار ورود آزادگان,شعر سالروز ورود آزادگان,شعر به مناسبت ورود آزادگان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آزادگان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
آمدی و بوی قفس می دهی
زخم تنت را به که پس می دهی؟
آمده ای حنجره ات مال ما
زخم تنت نوبر آمال ما
آمدنت آمدنی بوده است
رنگ نگاهت چمنی بوده است
راست بگو با که، کجا بوده ای؟
گرم ملاقات خدا بوده ای؟
آمدی و حرف قفس می زنی؟
تند زدی بال و نفس می زنی
خاطره کنج قفس تازه کن
صبر کن، آهسته، نفس تازه کن
خاک پر از عطر بهاری شده
چشم و دلم آینه کاری شده
سردی من، در قدمت گرم باد
من سرو پا گوش، دمت گرم باد!
شعر در مورد آزادگان
سراپا اگر زرد وپژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل، دلیل است، آورده ایم
اگر داغ، شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخمی هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم
شعر درباره آزادگان
بوی بهاران می دهی ای فرد آزاد
ای از تو خاک میهنم آباد آباد
بنشین به روی چشمم ای پیک بهاری
کز دوری ات آتش به جان ما در افتاد
ای افتخار کشور ای فرزند قرآن!
ای با تو روشن، آسمان از نور ایمان!
بنشین دمی تا بوسه بارد از نگاهم
ما را به لبخندی کن ای آلاله، مهمان
ای گام هایت، سجده گاه شبنم و گل
ای در گلویت، نغمه تب دار بلبل
شعری در مورد آزادگان
باز آمدی از شهر غم، منزل مبارک
خاک وطن، فرش قدم های تو ای گل
باز آمدی از سمت شب ای مایه ناز
ای از تو باغ آسمان سرشار آواز
گلبانگ شادی از تو در کوه و در و دشت
پیچیده همچون نغمه قمری به پرواز
ای از تبسم، مهربان تر، مرد صحرا!
از دیدنت، گل کرده اشکم همچو دریا
تا آمدی، بوی بهاران با تو آمد
فرزند توفان، شیر مرد خانه ما
شعر در مورد ورود آزادگان
ســلامم به مردان روزهای رنج
به مردان سخت وبه مردان گنج
شــماهــا عـــزیــز دل رهــبـرید
شـــما ســرفرازان این کـشوریـد
امـــیــریــد و آزاده و ســـرفـراز
که دل¬هــایـتان پر زایـمـان وراز
ز دوران پــر رنـــج ناسـوده ایـد
شـما بـــازی عـشق را بـرده ایـد
کلید صبوری به دست شــماسـت
وجود شما رنگ و بوی خـداست
چـنان سـرو قامت مقـاوم صـبور
که دشمن ز ایثارتان گــشـته کور
شـــده پایــداریـــتــان درس مــــا
کـــتابی که مانده از این مـاجــرا
شما قـهـرمـانـان دیـن بــــوده ایـد
شما گنج این سرزمین بـــوده ایـد
چـــو الماس¬های درخـشان شــدید
شـــما ماه و خـورشید ودنیا امـید
شــــما مـشــق تــاریـخ دوران ما
امــــیـــــران آزاد ایـــــران مــــا
اسیری که نه امـیرانه برگشته اید
دل از هرچه وابستگی شـسته اید
امـــیـــران دوران اســـیـــر شما
هـــمـــان نــــاکـــــسان زمان بلا
شــماها غرور آفرینان این ملتـید
که آتـــش زن خواری و خــفـتید
شعر درباره ورود آزادگان
نـــدانــد کــــــسی زخم دل¬هایتان
کــــه زنجـیرها بسته شد پایـــتان
گـــذشـــته چه ها بر تن نازنـــین
یکــی مـی زد و دیگری درکمین
چـــه گویم از این ماجرای غمین
دل ســنگ خون میشود اینچنــین
زدورانتــــان این سند مانده است
جـــوان ولایی کـــه پایــنده است
عــــزیـــــزان آزاده تــبریکـــتان
مـــدال شـــــجاعت که آذیـــنــتان
«غریب» دست بوس وحقیرشماست
دل بـــی قــــرارم اســیر شماست
شعر درباره بازگشت آزادگان
به یاران آزاده از ما درود
بخوانید ای دوستان این سرود
سرود دلیران آزاده را
به راه وطن جان و سر داده را
شعر درباره ی آزادگان
ما متاعی پر بها را مفت و ارزان یافتیم
زندگی بگذاشتیم قصری بلند افراشتیم
نام ما فهرست شد در جمع مشهوران عشق
سالها از غم لباس صبر و تقوا بافتیم
گرد نسیان را خدا پاشید تا مخفی شویم
گنج مخفی را ولی ما اشتهار انگاشتیم
شعر آزادگان
ای پدر! ای حماسه ی جوشان!
اسوه ی غیرت و فداکاری!
دوست دارم دوباره بنویسم
از تو، از روزهای بیداری
روزهایی که نام مردان را
از گلوی تفنگ میخواندند
مادران هم برای لالایی
مثنویهای جنگ میخواندند
شوق پرواز در تو جاری بود
شور میدان، شبی اسیرت کرد
پدرم!، ای جوانترین آیه!
غم ماندن چقدر پیرت کرد
شعر آزادگان جنگ
طومارِ تاریکی و درد و رنجِ انسان
پیچیده شد دَر هم، به اعجازِ دعایت
خواب جهان، آشفته شد، وقتی که پیچید
در قلّه تاریخ، پژواک صدایت…
شعر برای آزادگان
تو نبودی کنارمان امّا
خاطراتت چقدْر جاری بود
سهم ما از تو قاب عکسی سرخ
سهم ما از تو بیقراری بود
جسم پاکت اسیر بود امّا
جامه ی سرخی از پریدن داشت
تار و پود تو آسمانی بود
ربّنایت چقدْر دیدن داشت
نفْس خود را اسیر میکردی
میسرودی شکوه دیگر را
سجده های تو فاش میکردند
اشتیاق جهاد اکبــــر را
شعر درباره آزادگان
میخواستم شعری بگویم در هوایت
شعری برای جاودان بانگِ رهایت
یک مثنوی از دستهای مهربانت
منظومهای بالا بلند از چشمهایت
میخواستم شعری… ولی شرمنده هستم
شرمندهتر از اینکه میخوانم برایت!
شعر در مورد آزادگان
گاه در بند عشق بودن نیز
اوج آزادی است، آزادی
اوج آزادگیست آن درسی
که به زندانِ زندگی دادی
سالهای اسارتت بی شک
با تب انتظار طی میشد
فصل سنگین برگ ریزان هم
به امید بهار طی میشد
آمدی، با تو روشنی برگشت
سَنَدی از حماسه پیدا شد
تک درخت امیدمان آن روز
با نفسهای تو شکوفا شد
حال در هر سپیده میبینیم
روی ماه تو ماهتر شده است
پای شیطان شکسته، باور کن
دشمنت رو سیاهتر شده است
زخمهایت روایتی سرخند
میستاییم زخم جاری را
روی پیشانی تو میخوانیم
ادبیّــــات پـایــداری را
شعر در وصف آزادگان
ای همه زنجیریان بند گسسته
ای به سرسنگ جام ننگ شکسته
ای ز شما نام مرد رنگ گرفته
ای همه بر تارک زمانه بنشسته
شعر رهبر آزادگان
وقتی زمین، بر گامهایت بوسه میزد
میریخت گُل، هفت آسمان، بر ردپایت
نورِ خدا در سینهات تا شعله ور شد
صد کهکشان، گرما گرفت از روشنایت
شعر در مورد آزادگان
بیشتر بخوانید :