شعر در مورد آلزایمر
شعر در مورد آلزایمر ,شعری درمورد آلزایمر,شعر درباره آلزایمر,شعر آلزایمر,شعر آلزایمر یغما گلرویی,شعر آلزایمر از هادی خرسندی,شعر الزایمر خرسندی,شعر درباره آلزایمر,شعر درمورد آلزایمر,شعر طنز آلزایمر,شعر در حوالی آلزایمر,شعر در مورد آلزایمر,شعری درمورد آلزایمر
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آلزایمر برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
مرا ادامه بده
تا این جاده به آخر برسد
بگذار مِه روی گیسوان من بنشیند
روی لب های تو
روی خاطرات ما
حتی اگر همین فردا
آلزایمر بگیریم
شعر در مورد آلزایمر
امروز را زندگی کردیم
ای کاش سفر انتهای جهان بود
تا کسی در من مدام نگران نباشد
که باید برگردیم.
شعری درمورد آلزایمر
آیا روزی دوباره به امروز باز خواهیم گشت؟
چرا همیشه تو را باور می کنم
وقتی هنوز
دروغ های دیروزت را از یاد نبرده ام
شعر درباره آلزایمر
فراموشت کرده ام
مثل کودکی که
میان کوچه پس کوچه های شهر
آواره است
و راه خانه اش را
گم کرده است!
شعر آلزایمر
مثل پیرزن عصا به دستی
که می گویند آلزایمر دارد
و همه ی گذشته اش را از یاد برده است!
شعر آلزایمر یغما گلرویی
فراموشت کرده ام
فقط
گاهی هنوز
نگرانت می شوم!
“مراقب خودت باش نازنینم”
شعر آلزایمر از هادی خرسندی
نامم را به خاطر ندارم
و نمیدانم لب که باز کنم
به کدام زبان سخن خواهم گفت،
به کدام زبان دعا خواهم خواند،
به کدام زبان دشنام خواهم داد…
شعر الزایمر خرسندی
تختِ بیمارستانی را میمانم
که به خاطر نمیآورد
بیماران مردهاش را…
شعر درباره آلزایمر
رنگِ چشمان مادرم را به یاد ندارم
و نمیدانم که پدر
پیپ میکشید، یا سیگار؟
من در تابستان به دنیا آمدم
یا پاییز؟
در سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار،
یا پنجاه و چهار هزار و سیصد و یک؟
شعر درمورد آلزایمر
به اتوبوسی قراضه میمانم
که چهرهی یکی از مسافرانش را حتا
در یاد ندارد…
شعر طنز آلزایمر
تو را اما به خاطر میآورم
و میدانم روسریات
در دیدار نخستمان چه رنگی داشت
و یشمِ ناخن کدام انگشتت را
در اضطراب آمدن جویده بودی!
شعر در حوالی آلزایمر
به حافظه دارم هنوز
عطر فرانسوی تو
و زنگِ ایرانی صدایت را
وقتی سلام مرا جواب میگفتی!
میتوانم به تو بگویم که در آن لحظه
چند برگ
از چنارهای خیابانی که در آن بودیم
به زمین افتادند
و چند کلاغ
بر نرده های خاک گرفتهی پارک نشستند
حتا میتوانم خبرت بدهم
قلبت چند بار در دقیقه میزد
و چند مژه
تیلهی چشمانت را درخود گرفته بودند!
شعر در مورد آلزایمر
جهان را میشود از یاد برد دقیقهای
و میتوان فراموش کرد
شمارهی شناسنامه،
حسابِ بانکی
و نمرهی تلفن خانهی خود را
اما کارِ دشوارِ به خاطر نیاوردن تو
تنها از دستِ مرگ ساخته است.
شعری درمورد آلزایمر
مرگ هم که وقتی تو با منی
از کنارم میگذرد
و خود را به ندیدن میزند
آنگاه در بهشت
فرشتهگان کوچک را توبیخ میکند
برای نشانی اشتباهی که به او دادهاند
و در دل
به لپهای گُل انداختهشان میخندد!
شعر در مورد آلزایمر
فراموش کردن تو ساده نیست
چون فراموش کردن این نفسها
که گویی تکرار میشوند
تا تو را بسرایند…
شعری درمورد آلزایمر
هزار سال هم بگذرد
نگاهت،
غافلگیرم می کند
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی
شعر درباره آلزایمر
پاداش تمام صبوری هایم
تویی که گاهی فاصله این بوسه
تا آن دیدارت،
آنقدر زیاد است
که من باز هم دست و پایم را گم کنم
و خیال کنم که اولین بار است
و این تمام زیبایی عشق است
شعر آلزایمر
بودنت برای من،
معجزه نیست
اما این که گاهی
به موازات خواستنم،
آغوش می گشایی
و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛
جان می گیرد
اعجاز واپسین است.
شعر آلزایمر یغما گلرویی
همیشه یک گام فاصله
یا هاله ای از غرور و ابهام؛
یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست
کاری می کند
که تو در هر لحظه
هزار اتفاق باشی
شعر آلزایمر از هادی خرسندی
مگر می شود
تو را دید
و به معجزه، ایمان نداشت!؟
شعر الزایمر خرسندی
قلب من گواه بر تو دارد
دشوار است
فراموشی لبخند تو …
شعر درباره آلزایمر
در دیدهی من
جمله خیال اند و تو نقشی
بر خاطر من
جمله فراموش و تو یادی . . .
شعر درمورد آلزایمر
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید سالهایی را نیز
که با تو بوده ام فراموش کنم
شعر طنز آلزایمر
در نی زار
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود
فراموش کند.
شعر در حوالی آلزایمر
در آخر،
ما حرفهای دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد.
اما سکوت دوستانمان را .. هرگز.
شعر در مورد آلزایمر
بر فرو رفتگی های این سنگ
دست بکش
و قرن ها
عبور رودخانه را حس کن!
شعری درمورد آلزایمر
سنگ ها
سخت عاشق می شوند
اما فراموش نمی کنند!
شعر در مورد آلزایمر
من عادت کرده ام هر صبح قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم و برایم مهم نباشد
که تو در کجای این شهر شلوغ به فراموش کردنم مشغول هستی..!
شعری درمورد آلزایمر
فراموش کردن تو
بلعیدن پاره سنگی ست
که از گنجایش دهان من
بزرگتر است!
شعر درباره آلزایمر
گفته بودم؛ فراموشی زمان میخواهد..
اشتباه بود فراموشی زمان نمیخواهد
فراموشی دل میخواست که آن هم پیش تو ماند.
شعر آلزایمر
فراموش کردن کسی که دوستش داری،
مثلِ به خاطر آوردن کسی است
که هرگز او را ندیده ای
شعر آلزایمر یغما گلرویی
خواهش می کنم بیا… قهوه ای سفارش داده ام
و از ترسِ آنکه مبادا دیر برسم کیف پولم را فراموش کرده ام.
شعر آلزایمر از هادی خرسندی
سخت است! فراموش کردن کسی که با او
همه چیز و همه کس را فراموش می کردم.
شعر الزایمر خرسندی
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی ست
که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند…
شعر درباره آلزایمر
از وقتی که دوست ام مرا ترک کرده است،
کاری ندارم به جز راه رفتن!
راه می روم تا فراموش کنم.
راه می روم.
می گریزم.
…دور می شوم
شعر درمورد آلزایمر
ماهی ِ تُنگ کوچکی هم اگر بودم
فراموشم نمیشد دریا
شعر طنز آلزایمر
چه قدر چای که ننوشیدهام در کافههایی که با تو نرفتم
و چه نیمکتها که مرا کنارِ تو، ندیده فراموش کردند!
شعر در حوالی آلزایمر
این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم
شعر در مورد آلزایمر
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
شعری درمورد آلزایمر
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
شعر در مورد آلزایمر
آدمی از بیمِ فراموشی است
که جهان را به خوابِ آسانترین اسامیِ خویش میخواند
شعری درمورد آلزایمر
شعرهایم دوست دارند یکبار تو را از نزدیک ببینند.
کاش می شد شبی به خواب دفترم بیایی…
شعر درباره آلزایمر
عجیب است
برای فروافتادن از شاخسار بید
هیچ برگی چشم براه پاییز
نمی ماند…
شعر آلزایمر
به فال و فریب فراموشی دل خوش کرده ای
یا از آوار آواز و توارد ترانه می ترسی؟
شعر آلزایمر یغما گلرویی
قرار من باش
تا در مدار تو باشم،
چه قرار و مداری بهتر از این !؟
شعر آلزایمر از هادی خرسندی
سخت است!
فراموش کردن کسی که با او
همه چیز
و همه کس را
فراموش می کردم
شعر الزایمر خرسندی
هیچ موجودی
نداشتههایش را فراموش نمیکند.
شعر درباره آلزایمر
زندگی، بدون روزهای سخت نمی شود…
روزهای سخت، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند،
در زیر پاهای تو، اگر بخواهی
…
شعر درمورد آلزایمر
فراموش نکن !
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت
و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.
شعر طنز آلزایمر
من گودالی فراموش شده در این کوچه ی اندوهگینم
خالی شده از نور…
شعر در حوالی آلزایمر
اسمـــــت چی بــــــود؟؟؟
می خــــــــــواهم بن بســـــــت های زندگیـــــــــم
را به نامـــــــــــــت بکنــــــــــــم….
شعر در مورد آلزایمر
نمـی دانـَم آلزایـمر بودی یا عـشق؟!
از روزی کـه مُبتلایَت شُدم
خـودم را از یـاد بردم!!!
شعری درمورد آلزایمر
تنم آرزوی فراموشی را دارد
ولی هنوز قلبم چون شمعی میسوزد
شعر در مورد آلزایمر
تو رفتی و من در سوگ رفتنت
در میان فراموشی ها گم شدم…
شعری درمورد آلزایمر
خواب رویای فراموشی هاست !
خواب را دریابم ،
که در آن دولت ِ خاموشی هاست
شعر درباره آلزایمر
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
شعر آلزایمر
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت؟!
شعر آلزایمر یغما گلرویی
نه، نمیتوانم فراموشت کنم زخمهای من،
بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند
شعر آلزایمر از هادی خرسندی
روزی هزار مرتبه آرزو می کنم
ای کاش زودتر آلزایمر بگیرم
شاید این مدلی فراموشت کنم
شعر الزایمر خرسندی
می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را
شعر درباره آلزایمر
یروز می مردن ، فراموش می شدن آرام آرام …
امروز چه زود از یاد می رویم بی آنکه بمیریم …
شعر درمورد آلزایمر
یک مرد برای عاشق شدن
به یک لحظه نیاز دارد
برای فراموش کردن
به یک عمر
شعر طنز آلزایمر
قبر واقعی آدم در خاک نیست ،
بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند !!!
شعر در حوالی آلزایمر
چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم
میرم تا در غبار غم فراموشت کنم
شعر در مورد آلزایمر
تو آسمون عاشقی ستاره پیدا نکنی
مدیون اشکای منی اگه فراموشم کنی
شعری درمورد آلزایمر
روزگار استاد فراموشی هاست
امید وارم شاگردش نباشی !!!
شعر در مورد آلزایمر
به یاد آوردنت هر روز ،
درد آورترین شکل فراموشی ست !
شعری درمورد آلزایمر
تو را به تمامی فراموش کردهام مگر،
چشمهایت را که تمامِ تو بود!
شعر درباره آلزایمر
تصمیم گرفتم آنقدر کمیاب شوم شاید دلی برایم تنگ شود ،
ولی افسوس فراموش شدم !
شعر آلزایمر
اشک خشک میشه ، خنده محو میشه ،
اما یاد تو فراموش نمیشه !